جدول جو
جدول جو

معنی فارغ ماندن - جستجوی لغت در جدول جو

فارغ ماندن
(دُ گُ تَ)
بیکار ماندن. از کار برآسودن. رجوع به فارغ شود
لغت نامه دهخدا
فارغ ماندن
بکیار ماندن، بر آسودن بیکار ماندن از کار بر آسودن
تصویری از فارغ ماندن
تصویر فارغ ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو ماندن
تصویر فرو ماندن
درماندن، بیچاره شدن، خسته شدن، ناتوان شدن، عاجز شدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ وَ دَ)
این ترکیب را صاحب آنندراج آورده است و از آن معنی داغ نشاندن مقابل داغ بردن و داغ برچیدن برمی آید:
شبهای دوریت ز که پرسم سراغ صبح
رفتی و ماند در دل شب بی تو داغ صبح.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
منتظر ماندن انتظار کشیدن، درنگ کردن، ناتوان شدن خسته گشتن، ملزم شدن عاجز شدن، نیازمند شدن بینوا گشتن، معزول شدن: دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فرو ماند
فرهنگ لغت هوشیار